جدول جو
جدول جو

معنی باد هدائن - جستجوی لغت در جدول جو

باد هدائن
به باد سپردن، در معرض باد قرار دادن، بوجاری کردن گندم و
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ وَ کَ)
می دادن. شراب دادن. ساقیگری:
بیاد مهربانان عیش میکرد
گهی میداد باده گاه میخورد.
نظامی.
رجوع به آنندراج شود
لغت نامه دهخدا
(مُ خَ فَ)
جامه های پشمینه و موئینه را بمعرض هوای آزاد گستردن تا بیدها بمیرد و غلۀ تر را برای منع از کپک زدن و خشکیدن و زوال رطوبت. رجوع به باد خوردن شود.
- باد دادن خرمن و جز آن، با افشاندن کاه را از گندم و جو جدا کردن. پیش زدن. پاتی کردن. نسف. (منتهی الارب).
- پنبۀ لحاف کهنه باد دادن، کنایه از به پدران مردۀ خود افتخار کردن.
لغت نامه دهخدا
در معرض باد گذاشتن: پس از کوبیدن خرمن را باد میدهند، نیست و نابود کردن از دست دادن تلف کردن از کف دادن امری یا چیزی را بدون اخذ نتیجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد دادن
تصویر باد دادن
((دَ))
از دست دادن، از دست رفتن، در معرض باد گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
فشار وارد کردن، اصرار ورزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
آبیاری کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ساییدن سبزی توسط سنگ و سپس خشک کردن آن
فرهنگ گویش مازندرانی
بخور دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
نیم سوز کردن چیزی، روی شعله گرفتن مرغ پرکنده برای سوزاندن، ته.، بلعیدن، فرو بردن لقمه ی بزرگ در دهان با فشار و سختی
فرهنگ گویش مازندرانی
بوسیدن، بوسه زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کش دادن، کش دار بودن، دست مالی زنان و گفتگوی مطایبه آمیز
فرهنگ گویش مازندرانی
سرخ شدن، گل انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی
بوسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
خوراندن
فرهنگ گویش مازندرانی
رماندن گوسفندان و هدایت آن ها در یک مسیر مشخص و از پیش تعیین
فرهنگ گویش مازندرانی
جان دادن، مردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره کردن، دریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تازاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
انبوه شدن، متراکم گشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پخش کردن، پاشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جلا دادن، برق انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی
فریب دادن، گول زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چیزی مازاد در معامله دادن، پول نزول دادن، اضافه بار
فرهنگ گویش مازندرانی
سد کردن، بند آوردن، جلوگیری کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بر باد دادن، از دست دادن، باختن، از خود بوی گند خارج کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
کنایه از: زهره ترک شدن، ترسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی